پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

پرنیای مامان

سُك سُك

        سُك سُك ...   همين اسم چهار حرفي ، همين جعبه كوچك تمام هوش تو را برده!!!     همين كه هِي از تلوزيون تبليغش را ميبيني و قند در دلت آب ميشود!!!   همين كه هر باااار تبليغش را ميبيني، ميگي مامان برام سُك سُك   ميخري ، خيلي دوست دارم    ومن هر بار قول خريدش را به تو ميدهم.   اما دل كوچك تو مگر طاقت دارد!   بابا هر بار برايت ميخرد و تو تمامت ميشود شوق!   سر از پا نميشناسي و بابا را ميبوسي ، سفت و جانانه!​​​​​​​   ...
18 آذر 1396

پارك ژوراسيك (٩٦/٩/١٧)

    معجزه الهي ٤ سال و ٤ ماهه ي من...   تو را به نگهباني باغ دلم گماشته ام   بپذير دخترم    بپذير نفسم    وگرنه باغ پاييزي دلم در كنار ثانيه ها جان خواهد داد...                 ​​​​​​​ ...
17 آذر 1396

مهد كودك

  دخترم... از ابتداي آبان ماه تصميم گرفتم سرت را با كلاس هايي  گرم كنم و الويت با علايق تو بود .  مهد كودك ! همان كه آرزويش را داشتي .  خواستي و من مثل وقت هاي ديگر به خواسته ات احترام گذاشتم ، ثبت نامت كردم .  اما از همان روز اول انگار پشيمان شده بودي ، ترس از جدايي داشتي ، هر روز گريه مي كردي و من يك ماه تمام پا به پاي تو به مهد آمدم و كنارت ماندم تا بماني  و عادت كني .  بالاخره تلاشهايم نتيجه داد.  چند روزي ست كه راهي شده اي . من بدرقه ات ميكنم ، گونه هايت را مي بوسم و تو  ...
5 آذر 1396

نقاشي

پرنيا جان     علاقمندی این روزهایت رنگ آمیزی کتاب های نقاشی ست و من هر روز عاشقانه دست های کوچکت را می نگرم که تند تند بر روی کتاب نقاشی رنگ می ریزد...   آرام جانم ...   نمی دانی از این کارهایت چطور به خودم می بالم !!!گویی که فرزند من در حال انجام سخت ترین کار دنیاست!!   باش... همیشه باش...   سالم...شاداب ...هنرمند و با علاقه   برای من باش...   برای بابا...   و برای دلخوشی زندگی مان...                       &n...
18 آبان 1396

بهشت من

    ميگويند بهشت زير پاي مادران است ...    اما به نظر من دروغ ميگويند!!!   بهشت هر روز در آغوش من است ، بهشت هميشه پيش من    است ، بهشت هر روز به من لبخند ميزند ، هر روز گريه    ميكند . گاهي پر از شور و اشتياق است    گاهي غمگين و ناراحت ...   بهشت من همينجا كنارم است.   من بهشت را زير پاهايم گذاشته ام تا بهشت حقيقي را در    دست هايم بگيرم ، او را لمس كنم ، دلخوشي هايم را با او    تقسيم كنم ، غم هايم ر...
9 آبان 1396

تولد 4 سالگي

    پرنياي من...   تو براي بزرگ شدن مي كوشي و من براي نگه داشتن اين    همه روزهاي زيبا...   پس بيا با هم عهد ببنديم :   تو بزرگ شو عزيزترينم اما تا ميتواني برايمان بساز از اين    روزهاي قشنگ بي تكرار !   ما هم قول ميدهيم هديه كنيم به تو تمام آرامش ، عشق ،    امنيت و احترام را ...   ره توشه زندگيت باد فرداهاي شاد     تولدت مبارك                   ...
20 مرداد 1396

نوشتن از تو

  دخترکم ...   همیشه قشنگ ترین کار دنیا نوشتن از توست .   نوشتن از کودکی های تو ، شلوغکاری هایت ... و صدای خنده و شادیهای تو   آرامبخش ترین موسیقی زندگی من است .             در کنار تو نفس کشیدن ، در کنار تو دویدن و بازی کردن ، در کنار تو خوابیدن و با تو   غذا خوردن زیباترین حادثه عمر من است .             من مدیون روزها میمانم وقتی امروز را بهتر از دیروز میدانم .   تو هر روز حرفها و کارهای جدیدتری یاد میگیری و ...
13 ارديبهشت 1396