سرزمین لیلیپوت (4/1/96)
مینویسم برایت ؛ بی پرده بگویم دخترم ؛! میتویسم از یک دگرگونی آنی از دیوار راست بالا میروی و این یعنی یک تحول ! همانی که بارها و بارها خوانده و شنیده بودم ؛ بحران سه سالگی !!! راستش را بخواهی دور از انتظارم بود گاهی ...
گذر زمان
عزیزکم .... چقدر زود گذشت این سه سال ! چقدر زود بزرگ شدی پرنیا ! گاهی در گوشت زمزمه میکنم : پرنیااااا برای بزرگ شذن عجله نکن... اما انگار زندگی دارد روی دور تند حرکت میکند ! کمی آرام تر دخترم ... به کجا چنین شتابان ؟! بگذار این روزها را خوب نفس بکشم..... بهار93 بهار96 ...
هفت سین 96
تو که باشی همه ثانیه ها از همین روز، همین لحظه ، همین دم عیدند ...
يادگاري
اولين نقاشي پرنيا وپلاك طلايي كه از روي اون و به اسم خودش ساخته شد تا يادگاري بمونه براي هميشه ...