پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

پرنیای مامان

بهشت من

    ميگويند بهشت زير پاي مادران است ...    اما به نظر من دروغ ميگويند!!!   بهشت هر روز در آغوش من است ، بهشت هميشه پيش من    است ، بهشت هر روز به من لبخند ميزند ، هر روز گريه    ميكند . گاهي پر از شور و اشتياق است    گاهي غمگين و ناراحت ...   بهشت من همينجا كنارم است.   من بهشت را زير پاهايم گذاشته ام تا بهشت حقيقي را در    دست هايم بگيرم ، او را لمس كنم ، دلخوشي هايم را با او    تقسيم كنم ، غم هايم ر...
9 آبان 1396

تولد 4 سالگي

    پرنياي من...   تو براي بزرگ شدن مي كوشي و من براي نگه داشتن اين    همه روزهاي زيبا...   پس بيا با هم عهد ببنديم :   تو بزرگ شو عزيزترينم اما تا ميتواني برايمان بساز از اين    روزهاي قشنگ بي تكرار !   ما هم قول ميدهيم هديه كنيم به تو تمام آرامش ، عشق ،    امنيت و احترام را ...   ره توشه زندگيت باد فرداهاي شاد     تولدت مبارك                   ...
20 مرداد 1396

نوشتن از تو

  دخترکم ...   همیشه قشنگ ترین کار دنیا نوشتن از توست .   نوشتن از کودکی های تو ، شلوغکاری هایت ... و صدای خنده و شادیهای تو   آرامبخش ترین موسیقی زندگی من است .             در کنار تو نفس کشیدن ، در کنار تو دویدن و بازی کردن ، در کنار تو خوابیدن و با تو   غذا خوردن زیباترین حادثه عمر من است .             من مدیون روزها میمانم وقتی امروز را بهتر از دیروز میدانم .   تو هر روز حرفها و کارهای جدیدتری یاد میگیری و ...
13 ارديبهشت 1396

سرزمین لیلیپوت (4/1/96)

                                                            مینویسم برایت ؛ بی پرده بگویم دخترم ؛! میتویسم از یک دگرگونی آنی   از دیوار راست بالا میروی و این یعنی یک تحول !   همانی که بارها و بارها خوانده و شنیده بودم ؛ بحران سه سالگی !!!   راستش را بخواهی دور از انتظارم بود   گاهی ...
12 ارديبهشت 1396

گذر زمان

  عزیزکم ....   چقدر زود گذشت این سه سال !   چقدر زود بزرگ شدی پرنیا !   گاهی در گوشت زمزمه میکنم : پرنیااااا برای بزرگ شذن عجله نکن...   اما انگار زندگی دارد روی دور تند حرکت میکند !   کمی آرام تر دخترم ... به کجا چنین شتابان ؟!   بگذار این روزها را خوب نفس بکشم.....             بهار93     بهار96       ...
3 فروردين 1396