پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

پرنیای مامان

پارک آب و آتش (21 مهر 93 )

عزیزم اون روز تو تمام مسیر پارک رو پا به پای ما راه رفتی و اصلا راضی نبودی بغلت کنیم .                               دخترکم نمیتوانم بگویم چقدر و چگونه دوستت دارم که گفتنی و شمردنی نیست و نمیدانم چگونه باید در محضر پروردگارم شاکر باشم از این نعمت بزرگ که زبانم قاصر است ...     ...
22 آبان 1393

پیشرفتهای پرنیا

      عاشق صحبت با تلفن و هر جا یه گوشی میبینه راه میره و الکی حرف میزنه.   همه اعضای بدنش رو میشناسه و وقتی ازش سوال میکنیم سریع نشون میده .   بلده بوس پرت کنه .   با مهارت خاصی نانای میکنه.   حموم و آب بازی رو خیلی دوست داره .     کباب ؛ هندوانه و انگورو خیلی خوب میخوره .   دست و دلباز و موقع غذا خوردن به همه غذا میده .   دختر مهربونم وقتی عروسکاشو میبینه بغلشون میکنه بوس میکنه و بهشون شیر میده .   بلده الکی بخنده و سرفه کنه ، دستشو میذاره روسرشو الکی گریه میکن...
7 آبان 1393

روز کودک

کودک دلبندم     وسعت دوست داشتنت براي من ....   همان بهشتي است كه گفتند زير پاي مادران است.     مثل نفسی برايم ....   مثل هوا ...مثل آب   پس بدان ...اگر نبودي...نبودم   اگر نباشی.....نيستم   بي تو من....هيچم  فرشته ی نازنینم...     عزیز دلم... روز کودک رو به تو و همه کودکان دوست داشتنی تبریک میگم.   روزتون مبارک             ...
16 مهر 1393

یک روز قشنگ افتابی

    خانم گلم...       این روزا تقریبا راه رفتن رو خوب یاد گرفتی و دیگه خبری از چهاردست و پا رفتن نیست . تمام روز با انرِژی تموم نشدنیت راه میری و شیطونی میکنی .       اینم یه روز قشنگ آفتابی با خاله و فاطمه جون در پارک .     حسابی بهت خوش گذشت چون دیگه خودت میتونستی راه بری و بازی کنی .                                     &n...
23 شهريور 1393

داران.....مسافرتی به یاد ماندنی

پرنیای شیرینم...   ما به عروسی همکار بابا که قرار بود تو روستای داران برگزار بشه دعوت شدیم . شنبه هشتم شهریور آماده شدیم و راه افتادیم و برای اولین بار به تبریز رفتیم . وای که چقدر قشنگ و با صفا بود . چهار روز اونجا موندیم و حسابی گشتیم.   رودخانه مرزی ارس       اونجا کلی گریه کردی که بری تو آب       آبشار آسیاب خرابه       حسابی آب بازی کردی و بهت خوش کذشت                          ...
17 شهريور 1393

پرنیا و ماشین سواری

بفرمایید ماشین سواری با یه راننده حرفه ای........   مرحله اول       مرحله دوم         مرحله سوم         در نهایت           دختر بازیگوشم من میخوام دنیا رو از چشم تو ببینم .تو کودکی کنی و من نظاره گر خنده های دلربای تو باشم.   تو بدوی و من با تو پا بشم.   تو جست و جو کنی و من برای تو  دست بشم .     عاشقتم دختر بازیگوش من         ...
13 شهريور 1393

روزت مبارک...

  دخترم عزیزم     زیباترین بهانه زندگی ام! تنها دلیل ادامه دادنهایم! عاشقانه دوستت دارم و روزت* را با تمام وجود سراسر عشقم تبریک میگویم... برایت بهترینها را از هستی بخش عالم آرزومندم...       روزهایت شاد شاد و شبهایت سراسر امید و آرزو باد...         ...
6 شهريور 1393

نخستین گامها

  دختر دلبندم امروز پس از روزها تلاش بالاخره بر ترس خود غلبه کرد و بیشتر از دو قدمی که تادیروز جلو میرفت، گام برداشت تا شمارشهای من به 6 قدم برسد.     در برابر چ شمان پر از اشتیاق ما با تلاش و کوشش فراوان قدم برمیداشت تا دیگر ترسی از راه رفتن نداشته باشد و اگر عجله کردنهایش برای بیشتر رفتن، مانعش نمیشد یقین دارم که میتوانست با گامهای کوچکش شمارش کردن هایم را به اعدادی غیر قابل باور برساند.       عروسک زیبایم راه رفتنت مبارک                 ...
5 شهريور 1393

تولد 1 سالگی

  پرنیای من     دختر عزیزم از روزی که با وجود عزیزت آشیانه قلبهایمان را روشن کردی، دقیقا  یک سال     میگذرد... یک سال بعد از نه ماهی که با هم زندگی کردیم و با هم غصه خوردیم و با هم    خندیدم...     اکنون  یک سال است که هر روز من با برق چشمانت روشن میگردند و هر شب من با آرامشت آرام میگرد...     اکنون  یک سال است که خنده هایم با خنده هایت پیوند خورده و بی بهانه خندیدنهایت لبانم را میخنداند و دلم را میگشاید...     اکنون  ...
23 مرداد 1393
5568 11 18 ادامه مطلب